جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۸۶، ۱۰:۴۳ ق.ظ
Then the butterfly stopped striving. It seemed that she was exhausted and could not go on trying.
|
آن گاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر می رسید که خسته شده، و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.
|
The man decided to help the poor creature. He widened the crack by scissors. The butterfly came out of cocoon easily, but her body was tiny and her wings were wrinkled.
|
آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد، اما جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند.
|
The man continued watching the butterfly. He expected to see her wings become her body. But it did not happen!
|
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه ی او محافظت کند. اما چنین نشد!
|
As a matter of fact, the butterfly to crawl on the ground for the rest of her life, for she could never fly.
|
در واقع پروانه ناچار شد همه ی عمر را روی زمین بخزد و هر گز نتوانست با بال هایش پرواز کند.
|
The kind man did not realize that God had arranged the limitation of cocoon. And also the struggle for butterfly to get out of it, so that a certain fluid could be discharged from her body to enable her to fly afterward.
|
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود، تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.
|
Sometimes struggling is the only thing we need to do.
|
گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم.
|
If God had provided us with n easy life to live without any difficulties, then we become strong, and could not fly.
|
اگر خداوند مقرر می کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم، فلج می شدیم ،به اندازه ی کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
|
I asked for strength, and He provided me with enough difficulties to become strong. I asked for knowledge and He provided me
|
من نیرو خواستم و خداوند مشکلاتی سر راهم قرار داد، تا قوی شوم. من دانش خواستم و خداوند مسایلی برای حل کردن به من داد.
|
I asked for prosperity and promotion, and He provided me with ability to think and hands to work. I asked for bravery, and He provided me with obstacles to overcome.
|
من سعادت و ترقی خواستم و خداوند به من قدرت تفکر و زور بازو داد تا کار کنم. من شهامت خواستم و خداوند موانعی سر راهم قرار داد، تا آنها را از میان بردارم.
|
I asked for motivation, and He showed me people who needed help. I asked for love and He provided me with opportunity to give love to others.
|
من انگیزه خواستم و خداوند کسانی را به من نشان داد که نیازمند کمک بودند. من محبت خواستم و خداوند به من فرصت داد تا به دیگران محبت کنم.
|
I did not get what I wanted….. but I was provided with what I needed.
|
من به آنچه خواستم نرسیدم... اما آنچه به آن نیاز داشتم ،به من داده شد.
|
Do not worry, fight with difficulties and be sure that you can prevail over them.
|
نترس با مشکلات مبارزه کن و بدان که می توانی بر آنها غلبه کنی.
|
Roya Haji Ali Babaei
۸۶/۰۵/۱۲
محمد داوری دولت آبادی
ضمن تشکر از وبلاگ سودمند شما.
شعری که مطرح کردید بسیار به من تاثیر گزار بودسعی خواهم کرد که در زندگی از مفهوم زیبای آن سود ببرم.